خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان0%

خاطراتی از صالحان نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

خاطراتی از صالحان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد شهامت پور
گروه: مشاهدات: 17474
دانلود: 3484

توضیحات:

خاطراتی از صالحان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17474 / دانلود: 3484
اندازه اندازه اندازه
خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاطراتی از صالحان

نویسنده: احمد شهامت پور.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

مقدمه مؤلّف

تاریخ گویای اتفاقات و وقایعی است که در زمان گذشته، به وقوع پیوسته و می تواند برای آیندگان درس باشد، سرمشق زندگی باشد، عبرت باشد. مردم هر زمان نیز بنا بر مسؤولیتی که خداوند متعال در مقابل آیندگان بر دوش آنها نهاده باید دیدنی ها و شنیدنی های خود را به نسل های آینده منتقل نمایند. چنان که خداوند متعال در قرآن مجید اخبار گذشتگان را برای نسل های آینده بشریت در داستان های مختلف و متنوّع؛ همچون داستان حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهیمعليهم‌السلام در مراحل مختلف پیامبری آنان؛ از قبیل امر به ذبح اسماعیلعليه‌السلام و مبارزه با نمرود و شکستن بت ها در بت خانه بزرگ بابل و انداخته شدن او در آتش و داستان حضرت یوسف صدّیق و میراندن عزیر پیغمبر و زنده نمودن او پس از صد سال و گاو بنی اسرائیل و امثال اینها را جهت هدایت و راهنمایی و پیروی از مکتب انبیاء نقل نموده تا بندگان الهی با چشم باز قدم در صراط مستقیم نهند و به سرمنزل مقصود رسند.

(لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ )؛(1)

«هر آینه در داستان های انبیاء،پندی است برای صاحبان اندیشه و خرد»

راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب تا هر کسی نگاه کند پیش پای خویش لذا حقیر کمترین، آنچه را که در سنین عمرم از محضر بزرگان بدون واسطه یا باواسطه آموخته ام به رشته تحریر درآوردم، باشد که آیندگان از روش گذشتگان درس و پند گرفته و آشنا به اخلاق و روحیات آن بزرگان شوند. و رهروانی که در جستجوی حقیقت می باشند، از راهی که صالحان و پاکدامنان در گذشته طیّ طریق نموده و به مقصد رسیده اند، راه آن ها را پیموده و به سرمنزل مقصود که رضوان الهی است نائل گردند. ان شاء اللَّه.

در مورد وقایعی که از نظر گرامی تان می گذرد، متذکر می شوم: حقیر این نوشتار را صرفاً جهت نقل وقایعی که در زمان گذشته رخ داده، نوشته ام، و در معرض استفاده شما خواننده عزیز قرار داده و انتظار دارم شما هم به دور از هر حبّ و بُغضی داستان های این کتاب را مطالعه نمایید و اندرز لازم را از گفتار و کردار صالحین و کُمّلین(2) که از آنها نام برده شده گرفته و در راهی که آنها سیر نموده اند، شما هم در حدّ توان قدم بردارید.

و اگر احیاناً به اشتباهی و یا کم و کاستی برخورد نمودند بدون هرگونه چشم پوشی بر حقیر منت نهاده آنها را تذکّر دهند؛ زیرا غیر معصوم خالی از اشتباه و لغزش نمی باشد.

در خاتمه خداوند متعال را شاکرم که این توفیق را نصیب حقیر کمترین نمود که در جمهوری اسلامی ایران در زمانی که سکان کشتی اقیانوس پیمای انقلاب اسلامی در امواج پرتلاطم و کوه پیکر جهان مادیت به مصداق

( وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کالْجِبالِ ) (3)

در کف با کفایت شخصیتی چون خلف صالح امام راحل، مقام معظم رهبری حضرت آیت اللَّه خامنه ای (ادام اللَّه ظلّه العالی علی رؤوس المسلمین) می باشد، با الهام بخشی پروردگار مهربان این نوشتار را به پایان برسانم.

السلام علینا و علی عباداللَّه الصالحین من اللَّه التوفیق و علیه التّکلان آمین رب العالمین الاحقر: احمد شهامت پور

بخش اول:خاطراتی از صالحان

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

و به نستعین یادواره و خاطراتی از صالحان احب الصالحین و لستُ منهم لعلّ اللَّه أن یرزقنی صلاحاً

شبی در جمع دوستان به گفتگو نشسته بودیم، سخن از اولیای خدا و کرامات ایشان به میان آمد، دوستی از دوستان که در جمع شرکت داشت از حقیر خواست جمله ای از مشاهدات و شنیدنی های خود را که از صالحان و دوستان خدا در خاطر داشتم بازگو نمایم. من هم از باب «عند ذکر الصالحین تتنزّل الرّحمه»(4) شروع به نقل داستان نمودم. حاضرین مجلس از شنیدن آن وقایع در لذتی معنوی فرو رفتند و از حقیر کمترین خواستند آنچه را که در طیّ سالیان متمادی در برخورد با بزرگان و صلحا به خاطر سپرده بودم به رشته تحریر درآورم، لذا این پیشنهاد انگیزه شد آنچه از مشاهدات و شنیدنی ها که در خاطر داشتم به تحریر درآوردم تا درسی آموزنده و طریقی روشن برای سالکین راه حقّ باشد. (انشاء اللَّه)

یکی از صالحین تاریخ معاصر ما مرحوم آیت اللَّه آقا شیخ مرتضی زاهد بود. او مردی متّقی و مزیّن به زینت زهد و کاملاً وارسته از علایق دنیوی و متوجه به عالم آخرت بود و در راه تحصیل رضایت پروردگار و کسب فضایل معنوی به مقام تهذیب نفس و هم به مقام هدایت خلق رسیده بود. او خود جز به رضا و سخط الهی فکر نمی کرد و مردم را تشویق به عمل کردن به واجبات و نهی از محرمات می نمود. او همه عمر خویش را در طریق ارشاد خلق خدا صرف نموده و در اثر مواعظ و تربیت و تعلیم و تعلم خالصانه ای که برای خداوند متعال انجام می داد، شاگردانی تربیت نموده بود که هر یک از آنها از صلحا بودند. معظّم له به برکت متابعت دستورات شرع مقدّس و عمل به احکام الهی صاحب نفوذ کلام شده بود.

شاگردانی که از مواعظ ایشان استفاده می نمودند گاهی مصالح و مفاسد امورشان را در ضمن موعظه ایشان استنباط می نمودند و گاهی به طور ضمنی جناب شیخ خیر و شرّشان را به آنها گوشزد می نمودند. آری بنده ای که شب و روزش را به یاد معبود و محبوب خود بگذراند و آیینه قلبش را به یاد پروردگار خود صیقل دهد، دل او محلّ الهام باری تعالی گشته، آنچه را که عوام الناس در آیینه زنگار گرفته دلشان نمی بینند، آن پیر عارف در جلوه جمال محبوب می بیند.

میلاد مرحوم جناب شیخ

آقا شیخ مرتضی زاهد در سال 1247 هجری شمسی در تهران در محله حمام گلشن معروف به دارالمؤمنین دیده به جهان گشود. والد گرامی اش «آخوند ملا آقا بزرگ» یکی از مبلغین و روضه خوان های حضرت سیدالشهداعليه‌السلام و از واعظان توانا و بلندآوازه شهر تهران بود و در اثر شهرتی که پیدا کرده بود به او لقب «مجد الذاکرین» داده بودند. (رحمه‌الله علیهما)

اساتید مرحوم جناب شیخ

بنابر نقلی که در جلد ششم گنجینه دانشمندان آمده است: مرحوم شیخ ابتدا درس های مقدماتی را نزد والد خویش جناب مجد الذاکرین تلمذ نموده و بعضی دیگر از دروس را نزد فضلای تهران فرا گرفتند و آنگاه به صورت رسمی از طلبه های مدرسه مروی شده و درس های معروف به سطوح را از اساتید مدرسه مروی، به خصوص مرحوم آقا میرزا مسیح طالقانی تلمذ نموده و سپس از محضر اساتیدی چون حضرت آیت اللَّه حاج سیّد عبدالکریم لاهیجی و شهید مجاهد فی سبیل اللَّه حضرت آیت اللَّه آقای حاج شیخ فضل اللَّه نوری (نور اللَّه مرقده) استفاده نمودند. (رحمه‌الله علیهم اجمعین)

آینده نگری مرحوم شیخ

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی، والد آیت اللَّه حاج سیّد محسن خرازی (دامت برکاته) یکی از شاگردان معظم له بود. ایشان نقل نمودند: در سنین جوانی مغازه ای در بازار تهران تهیه کرده بودم و مشغول به شغل خرازی بودم. روزی دلّالی جهت فروش چهل کارتن قرقره، به من مراجعه نمود. بنده هم به جهت عدم تجربه در کسب، پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. و قرار شد که روز بعد پذیرش معامله یا عدم آن را اطّلاع دهم. شب هنگام، طبق معمول در جلسه مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد شرکت نمودم. در ضمنِ موعظه، کلام خود را قطع نمودند و بدون مقدمه فرمودند: (آدمی که یک جعبه قرقره مصرف دارد، چهل جعبه معامله نمی نماید).

سپس صحبت خود را ادامه داد. من ناگهان متوجه شده و به خود آمدم که این جمله معترضه را در بین فرمایش خویش فرمودند، مورد خطابش بنده بودم. لذا صبح که بازار درب مغازه رفتم دلال مذکور به نزد من آمد و نظر مرا در رابطه با پیشنهاد خود خواستار شد. حقیر با ذهنیتی که از فرمایش دیشب مرحوم شیخ داشتم و خود را مصداق تذکّر ایشان می دانستم، به او گفتم، فعلاً یک کارتون از قرقره ها را به عنوان آزمایش بیاور. چنانچه از آن استقبال شد، بقیه آنها را معامله می نمایم. قرار معامله ما بدین صورت بسته شد. چند روزی از این معامله نگذشته بود که قیمت قرقره به وضع عجیبی تنزّل نمود. نتیجه آنکه اگر تذکّر و آینده نگری ایشان نبود، چهل کارتن قرقره را خریداری نموده بودم و در اثر تنزّل قیمت سرمایه خود را از دست داده و از هستی ساقط می شدم. آن مرحوم با این پیشگویی، مرا از ورطه ورشکستگی نجات بخشید.

عنایت پروردگار

شب به نیمه نزدیک می شد. تهران در تاریکی مطلق فرو رفته بود. گهگاهی چراغ های بادی و پیه سوز در سر چهارراه ها و کوچه ها سوسو می زد و گاهی در کنار چراغ ها، اوباش و قدّاره بندها به انتظار نشسته تا بیچاره بخت برگشته ای را در تاریکی شب، لخت و هستی او را به غارت ببرند. در این تاریکی شب، جوان نورسی با طمأنینه خاطر در حالی که در عالم معنویت فرو رفته بود، نه به تاریکی شب توجّه و نه ترسی از آن داشت، عبور می کرد. آن شب مجلس درس و موعظه شیخ به طول انجامیده بود. آن جوان مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی بود. ایشان نقل نمودند: آن شب که به درب منزل رسیدم، تازه به خود آمدم که شب به نیمه رسیده. درب را بسته دیدم. خواستم کوبه درب را به صدا درآورم، یادم آمد که در این وقت شب، مادرم به خواب رفته و با درب زدن، ایشان از خواب بیدار می شوند و این خلاف تعلیماتی است که از مجلس درس جناب شیخ گرفته ام و از طرفی با خود فکر نمودم که به منزل یکی از بستگان بروم، امّا ناامنی شب و تاریکی آن، و جوان بودنم مانع از تصمیم من شد. در حال تحیّر بودم که ناخودآگاه دستم به طرف درب خانه رفت. هنگامی که دستم به درب خانه رسید، درب بدون فشار باز شد. با خوشحالی وارد منزل شدم. دیدم مرحومه والده ام در خواب است. توضیحاً عرض کنم، در زمان سابق چراغ های نفت سوزی بود، به نام (لامپا) که پایه بلندی داشت و سه پایه هایی هم به بلندی چراغ بود که اگر چیزی را می خواستند گرم نگه دارند، چراغ را زیر آن سه پایه قرار می دادند. توجّه نمودم که مرحومه والده غذای مرا روی سه پایه قرار داده و در اثر دیر آمدن من، محتویات غذا به حالت خشکی درآمده. در هر صورت آنچه از غذا در ظرف مانده بود را آهسته تناول نمودم و به بستر خواب رفتم. اذان صبح که به جهت نماز بیدار شدیم، مادرم با کمال تعجب به من نگاه کرد. همه این مطالب مقدمه این جمله بود: فرمود: «سیّد مهدی تو چگونه داخل منزل شدی من که کلون درب خانه را انداخته بودم». تازه به خود آمدم، اینکه درب بسته در نیمه شب به رویم باز شد که این عنایتی از جانب پروردگار و کرامتی از کرامت های مرحوم جناب شیخ می باشد.

اگر تو گویی: آیا می شود مسیر شیخ را طی نمود؟ می گویم: آری. ابواب رحمت الهی به سوی همه بندگانش باز است؛

زیرا از طریق تقوای الهی که اتیان به واجبات و ترک محرمات است، می توان به این مقام والا رسید. همچنان که جناب شیخ رسیده بود.

تأثیر کلام جناب شیخ

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ قاسم آقا تهرانی واعظ باتقوا که از دوستان صمیمی حقیر به شمار می رفت مطلبی را از مرحوم حاج شیخ هادی تهرانی مشهور به حاج مقدّس که عالمی زحمت کشیده بود و سال ها محضر مرحوم شیخ مرتضی زاهد را درک کرده بود برایم نقل نمود بدین مضمون: روزی در محضر درس جناب شیخ جهت استفاده از مواعظ و انفاس قدسیه ایشان به اتفاق بعضی از دوستان حضور به هم رسانیده بودیم. پس از آنکه فاصله ای در اثر خستگی ایشان حاصل شد، حقیر به علّت کاری که در خارج داشتم مجلس ایشان را با خداحافظی ترک نمودم. مرحوم شیخ چون متوجه رفتن من شدند، فرمودند: مقدّس کجا می روی؟!

عرض کردم: آقا کار دارم و مرحوم شیخ، آهسته زیر لب فرمودند: «خدا بی کارت کند». کنایه از آنکه مجلسی را که مورد رضای پروردگار متعال و حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) می باشد ترک می کنی؟ حاج مقدّس فرمودند: در اثر نفوذ بیان جناب شیخ در حالی که مجالس زیادی داشتم، تا شش ماه کسی مرا دعوت نمی کرد و بیکار مانده بودم.

مصداق دیگری از نفوذ کلام جناب شیخ

در ایام گذشته، در بین جوانان متمکّن مرسوم بود، جهت زیبایی دندان های خود را به طلا مزیّن می نمودند. پدر بنده در همسایگی مرحوم شیخ مغازه ای داشت. و معظم له جهت ارتزاق روزمره زندگی خویش از مرحوم پدرم مایحتاج مخصوصی را خرید می کرد و هر دو الی سه ماه، بدهی خویش را بنابر قراردادی که فی مابین آنها بود، تصفیه می نمود. مرحوم پدرم شاگردی داشت به نام حسین آقا. ایشان برایم نقل نمود: روزی مرحوم شیخ، جهت خرید جنس به درب مغازه آمد. مرحوم پدرت با دیدن ایشان، لبخندی بر لبانش نقش بست. آن جناب چشمش به دندان های مزیّن به طلا شده ایشان افتاد. بلافاصله فرمود: «اصغرآقا حیف تو نیست که دندان های خود را به طلا زینت نموده ای؟» و پس از گرفتن جنس مورد نیاز خود، خداحافظی نموده و تشریف برد. حسین آقا به من گفتند: فردای آن روز، مرحوم پدرت به دندان سازی مراجعه و روکش های طلا را از دندان های خود خارج نمودند. اینچنین تأثیر کلام جناب شیخ بود که با یک جمله کوتاه (اصغر آقا حیف تو نیست...) پدرم را که در عنفوان جوانی بود متحوّل می نماید.

رویایی در فضیلت جناب شیخ رحمه‌الله

مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حقّ شناس که از علمای وارسته و مهذّب تهران بود، سالیان درازی در مسجد امین الدوله بازار، مشغول به تبلیغ احکام دین و احادیث اهل بیت عصمت و طهارتعليهم‌السلام بود. شبی در مسجد ضمن موعظه به مناسبت، خوابی را نقل نمود، بدین مضمون: شبی از شب ها در عالم رؤیا وارد صحن مسجد جامع تهران شدم. مشاهده نمودم که حوض مسجد از شدّت سرما، یخ بسته است. در این هنگام جناب آقاشیخ مرتضی، وارد صحن مسجد شدند. اراده نمودند به طرف ایوان مسجد بروند؛ لکن به جای آنکه حوض را دور بزنند، پا به روی یخ حوض نهاده و از روی یخ های حوض گذشتند. حقیر خواستم، متابعت از جناب شیخ نمایم و از روی حوض بگذرم امّا ترسیدم از اینکه یخ حوض بشکند؛ لذا منصرف شدم و حوض را دور زدم و به نزد شیخ آمدم. از ایشان پرسیدم: شما چگونه از روی یخ های حوض عبور نمودید؟ آیا احتمال ندادید که یخ حوض بشکند

و درون حوض بیفتید؟ جناب شیخ در جواب بنده این جمله را فرمودند: «با ترک محرمات و اتیان به واجبات به این مقام می رسید»؛ یعنی از آنچه که خداوند متعال ما را از آن منع فرموده، دوری بجوییم و آنچه را که از واجبات فرمان داده به جا بیاوریم. صبح که از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم که خدمت ایشان برسم و خوابی را که دیده بودم، برای ایشان نقل نمایم.

راهی منزل ایشان شدم. درب خانه را زدم. خوشبختانه، جناب شیخ درب منزل را باز نمود. حقیر پس از عرض سلام و ارادت آنچه را که در عالم رؤیا دیده بودم، غیر از جمله ای که در جواب سؤال من فرمودند، برای ایشان نقل نمودم و منتظر تعبیر آن شدم. ایشان پس از کمی تأمّل جمله ای را که در خواب به بنده فرموده بودند، در بیداری عنوان کردند و فرمودند: «با ترک محرمات و اتیان به واجبات به این مقام می رسید». لذا انسان از طریق ترک گناهان و به جا آوردن واجبات الهی می تواند، راهی را که شیخ رفته طی نماید؛ زیرا ملاک رسیدن به قرب الهی، تقوا می باشد؛ همچنان که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده:( إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیاکُمْ ) .(5)

آیت اللَّه حقّ شناس در طریق سلوک و مراقبه سخن درباره شخصیتی است که عمر با برکتش را در راه تهذیب نفس و مراقبه و ریاضات شرعیه به پایان برد. در این راه روز و شب کوشش نمود و در اثر جدیت خویش کمالاتی کسب نمود. و دارای تأثیر کلام شده بود و در این راستا جوانان بسیاری را جذب نموده و چون پروانه به

گرد شمع وجودش می گردیدند و در اثر تعلیم و تربیت معظم له مسیر تقوا و پرهیزکاری را طی می نمودند.

به فرمایش یکی از تربیت شدگان مکتب اخلاق او جناب حجّت الاسلام و المسلمین حاج آقا جاودان (آیت اللَّه حقّ شناس شکسته ای بود که به هزارها درست می ارزید. او نسبت به اوامر و نواهی پروردگار متعال؛ یعنی ترک محرمات و اتیان به واجبات اصرار مافوق طاقت داشت، تقید معظم له به تهجد و نماز اول وقت به جماعت و اجتناب از غیبت و دیگر محرمات در کمتر کسی از اقران او مشاهده می شد، امّا تقید ایشان به تهجد اظهر من الشمس بود؛ گرچه نمازشب بر ایشان واجب نبود، لکن او در رابطه با این مستحب در حدّ واجب به مصداق آیه شریفه( وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَّحْمُوداً ) (6) با تمام وجود عمل می نمود، او الگوی شاخصی بود برای شاگردان و مریدان و دوستان خود. گاهی از لسان قرآن دیگران را تشویق می کرد، چون آیه شریفه( إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ....وَطَآئِفَهٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ.. .) (7)

زمانی از لسان روایات اهل البیت همچون امثال این حدیث شریف «عن الصادقعليه‌السلام : فیما ناجی اللَّه عزّوجلّ به موسی بن عمرانعليه‌السلام أنّه قال یا بن عمران کذب من زعم أنّه یحبنی و إذا جنّه الیل نام عنّی ألیس کل محب یحب خلوه حبیبه»(8)

و گهگاهی از لسان شعر ترغیب به تهجد می نمودند. امثال این اشعار:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده دمی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

و گاهی با نقل رؤیاهای صادقه مخاطبین را تشویق به شب زنده داری می کردند و می فرمودند: شب زنده داری بر عمر و روزی تان می افزاید.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و درس سحری بود

ضمناً می فرمودند هرچه خداوند متعال به من عنایت فرمود در رابطه خدمت به خلق خدا بود.

باید عرض کنم در حالی که در اواخر عمر، قدرت و توان خویش را از دست داده و حضور در مسجد و اقامه جماعت و موعظه از ایشان سلب شده بود؛ لکن مقید بود که احیای شب های مبارک رمضان را اقامه نمایند؛ زیرا هزاران نفر که اکثر آنان جوانان بودند در احیای ایشان شرکت و از مواعظ معظم له در این سه شب استفاده کرده و بهره مند می شدند. به خاطر دارم شبی در عالم رؤیا مکانی را که محل احیای معظم له بود به حقیر نشان دادند که متراکم از جمعیت بود. در عالم رؤیا فرمودند که اگر آقای حقّ شناس در این سه شب در احیاء شرکت نمی کردند (با حضرت ملک الموت ملاقات می کردند). کنایه از آنکه به ملاقات پروردگار نائل می گردیدند. بعد از این رؤیا روزی شرفیاب محضر ایشان شدم و صورت خواب را برایشان نقل نمودم. معظم له پس از شنیدن در جواب به بنده فرمودند همین مطلب را که در رؤیا به شما گفتند به بنده هم در خواب فرمودند.

خاطره ای از استخاره معظم له یکی از بستگان که حقیر خود شاهد بودم نقل نمود که در نوجوانی توفیق آشنایی با مرحوم آیت اللَّه حقّ شناس را خداوند متعال نصیبم نمود. مناسبتی در امر ازدواج کردن برایم پیش آمد. به محضر معظم

له شرفیاب شدم و از ایشان درخواست نمودم تا در مورد ازدواج حقیر استخاره نمایند. ایشان پس از آنکه با قرآن استخاره نمودند فرمودند (وضع شی ء در غیر محل می باشد) لکن به یاد ندارم به چه دلیل عمل به استخاره ننمودم. ناخودآگاه در امر ازدواج واقع شدم. بعد از ازدواج با عدم توافق اخلاق روبرو شدم و سالیان درازی با مشکلات عدیده ای زندگی را ادامه دادم و نتیجتاً امر ازدواج ما به متارکه منجر گردید. یک روز در مسجد بعد از نماز ظهر و عصر معظم له بنده را صدا زدند و فرمودند شب هنگام، خوابی درباره شما دیدم. عرض کردم بفرمایید. فرمودند در عالم رؤیا دیدم تسبیحی در دست شما می باشد. ناگهان تسبیح در دست شما پاره شد و دانه های آن نقش بر زمین گردید. عرض نمودم خواب شما از رؤیاهای صادقه است؛ زیرا امر ازدواج حقیر به متارکه انجامید. ایشان با شنیدن این مطلب بسیار متأثر گردیدند.

تقید معظم له به نماز اول وقت به جماعت و اجتناب از غیبت به عنوان شاهد مثال باید عرض کنم روزی از حقیر خواستند که در معیت ایشان محموله ای از کتاب را به قم حمل نماییم. بنا به دستور معظم له باربری را به مبلغ معینی اجیر نمودم و قرار گذاشتم محموله را به گاراژی که محل اتوبوس های قم بود ببرد. به اتفاق معظم له و باربر به طرف مقصد پیاده حرکت نمودیم. در بین راه باربر چندین مرتبه زبان به جسارت و اعتراض گشود. زمانی که به مقصد رسیدیم و محموله را به زمین نهاد و حقّ الزحمه خود را دریافت نمود با جسارت دیگری راه خود

را در پیش گرفت و رفت. در این مدت جناب ایشان کوچک ترین عکس العملی نسبت به جسارت باربر نشان نداده و تحمل نمودند. حقیر به ایشان عرض نمودم که این باربر برای آخرین بار (نیش خود را به ما زد و رفت)، ایشان فرمودند داداش جان دیگر پشت سرایشان چیزی نگو که ممکن است غیبت شود، از این نمونه از تقید ایشان به اجتناب از غیبت کردن بسیاری که خود شاهد آن بودم.

امّا در مورد تقید ایشان به نماز جماعت اوّل وقت، در حدود چهل سالی که از محضر ایشان استفاده می نمودم و در خدمت ایشان بودم برای یک بار هم مشاهده ننمودم که نماز واجب ایشان فرادا خوانده شود. حتی به خاطر دارم در مسافرتی به قم که در معیت ایشان بودم، یک ساعت بعد از اذان ظهر به مقصد رسیدیم که نماز جماعت ائمه جماعات خوانده شده بود. به بنده فرمودند نماز خود را نخوان تا با اتفاق به جماعت بخوانیم. اینچنین ایشان در سفر و وطن مقید به اقامه جماعت بودند.

آخرین خاطره آنکه روزی در مشهد مقدّس توفیق دیدار معظم له را پیدا نمودم. در معیت آن مرحوم به طرف منزل آن جناب رهسپار بودیم. در بین راه باب صحبت را باز نمودم. از ایشان سؤال کردم معنی «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» چیست؟ ایشان جواب مستدل و قانع کننده ای ارائه فرمودند، رشته کلام با مطالب مختلفی ادامه پیدا نمود. یاد ندارم که مناسبت موضوع صحبت چه بود. ایشان فرمودند «اگر به جایی بروم که مکان آن غصبی یا وقف باشد، آن را احساس می نمایم» آری! این کمترین مقامی است که

اولیای خداوند متعال به آن می رسند.

عاش سعیداً و مات سعیداً

فضیلتی دیگر از جناب شیخ مرتضی زاهد

مرحوم آقا سیّد عباس شوفر یکی از دوستان این حقیر بود که سالیان دراز با هم معاشر بودیم، در وصف او مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ احمد مجتهدی، مؤسس حوزه علمیه مجتهدی در تهران می فرمود: «آقا سیّد عباس پیغمبر شوفرها می باشد». امّا حقّ این است که بگوییم آقا سیّد عباس، حجّت بر تمام رانندگان تهران می باشد. وی بزرگانی را از نزدیک دیده بود؛ از جمله حضرت آیت اللَّه مرحوم حاج شیخ محمّد تقی بافقی یزدی که در اثر مخالفت با پهلوی اوّل، حدود یازده سال از قم به حضرت عبدالعظیم شهر ری تبعید شده و تحت نظر مأموران دولت بود. ایشان صاحب کراماتی بودند که باید در جای خود نقل شود. مرحوم سیّد عباس نقل نمودند: شبی از شب های سال 1320 شمسی که مجموعه متفقین از روس و انگلیس و آمریکا، ایران را اشغال نموده بودند و در اثر اشغال، قحطی سراسر ایران را فراگرفته بود. در عالم رؤیا مشاهده نمودم که شهر تهران کلاً از آتش مشتعل می باشد و شعله های آتش به آسمان، زبانه می کشد. جز نقطه ای از تهران که خالی از آتش می باشد. در عالم رؤیا پرسیدم: چه شده که همه تهران در آتش می سوزد، جز آن مکان که خاموش می باشد؟ فرمودند: آن مکان محله حمام گلشن می باشد(9)، عرض کردم علّت آن چیست؟ فرمودند: برای آنکه قرآن ناطق در آنجا می باشد. عرض کردم: قرآن ناطق کیست؟ فرمودند: «آقا شیخ مرتضی زاهد». پس از شنیدن این جمله از خواب بیدار شدم.

توضیح آنکه: قرآن ناطق ائمه معصومینعليهم‌السلام و در رأس ایشان، مولا امیرالمؤمنینعليه‌السلام

است. چون ایشان در درجه عالیه و کامل این معنا هستند که حقیقت قرآن را در جامعه مسلمین به منصه ظهور و بروز می رسانند و مردم را توسط قرآن که وحی الهی است به صراط مستقیم هدایت و راهنمایی می نمایند و لذا شیعیان واقعی ایشان هر یک در مرتبه ایمان خود مردم را به صراط مستقیم دلالت می نمایند. و به همین دلیل در درجه بعدی قرآن ناطق می باشند و مرحوم شیخ هم یکی از راهنمایان صراط مستقیم دین خداوند متعال بود.

یقین جناب شیخ به عالم قیامت

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ مهدی معزّ الدوله تهرانی یکی از علمای معاصر مرحوم جناب شیخ مرتضی زاهد بودند که در خیابان ایران فعلی اوّل خیابان شهید احمدی اقامه جماعت می نمودند. افراد زیادی از منبر و مواعظ معظم له متحول و ارشاد شدند، نفوذ کلام ایشان در منبر آن چنان بود که افرادی که عمری را در بطالت و ضلالت گذرانده بودند با یکی دو منبر مواعظ ایشان متحول و از گذشته های خود توبه نموده و بقیه عمر را با تقوا و متمسک به اهل بیت طهارتعليهم‌السلام خصوصاً حضرت سیدالشهداعليه‌السلام به زندگانی ادامه می دادند.

در این سال ها بود که با مرحوم آقا فخرالدین تهرانی که اسوه تقوا و پرهیزگاری بود آشنا شدم. فراموش نمی کنم سالیان درازی که در محضر مرحوم حاج شیخ بودم ایام محرم و صفر صبح ها در منزلشان بعد از اقامه جماعت بین الطلوعین منبر می رفتند و بعد از منبر که محتوای آن موعظه و حدیث و توسل به اهل بیتعليهم‌السلام بود، دوستان پس از صرف صبحانه متفرق می شدند. یک روز بعد از منبر، بعضی از دوستان؛ از جمله حقیر که در خدمت آن جناب بودیم، فرمودند دوران سال در گذشته زمان روزهای چهارشنبه در این منزل، مجلس وعظ و توسل به اهل بیتعليهم‌السلام داشتم. گهگاهی مرحوم آقا شیخ مرتضی جهت شرکت در روضه به منزل ما می آمدند. یک روز پس از آنکه مجلس روضه خاتمه یافت، جناب شیخ احتیاج به تجدید وضو پیدا نمودند. پس از آنکه وضوی ایشان خاتمه یافت حوله ای به ایشان تعارف نمودم. در حالی که حوله را به ایشان می دادم، جناب شیخ دست مرا گرفتند و بدون مقدمه به بنده فرمودند: «حاج شیخ! خوشی در بهشت، لذّت در بهشت، راحتی در بهشت...» و مرادف این لغات را تکرار نمودند. آن چنان این کلمات را با یقین می فرمودند گویا بهشت و رضوان الهی را آشکار می دیدند. آیا مرحوم شیخ، یقینِ زید بن مالک بن النعمان الانصاری، آن جوان صحابی را پیدا نکرده بود! که در جواب پرسش رسول خدا که به ایشان فرمودند: «کیف اصبحت یا زید؟»؛ چگونه شب را صبح نمودی؟ عرض نمود: «اصبحت موقناً» یعنی شب را در حال یقین به صبح رسانیدم. حضرت فرمودند: «لکلّ شی ء علامه و ما علامه یقینک؟» عرضه داشت: «کأنّی انظر الی اهل الجنّه یتزاورون فی الجنه و اهل النار و هم فیها معذبون مصطرخون».(10) آیا اجازه می فرمایید بهشتی ها و جهنّمی های مجلس شما را معرفی نمایم؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله زید را امر به سکوت فرمودند.

لب ببندم یا که بگشایم نفس؟لب گزیدش مصطفی یعنی که بس آری، جناب شیخ این راه را در حدّ ایمان و یقین خویش طی کرده بود؛ چون قیامت و حساب و کتاب و صراط و بهشت و جهنم را به دیده یقین می دید.

اجتناب مرحوم شیخ از تشبه به کلمات کفار

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ مهدی معز الدوله تهرانی در رابطه با تشبه نقل فرمودند که روزی در خدمت مرحوم جناب شیخ به دیدار دوستی از دوستان خداوند متعال رفتیم. چون راه دور بود از وسیله نقلیه استفاده نمودیم. آن زمان کرایه ماشین را در مقابل بلیط می گرفتند. بعد از آنکه به مقصد رسیدیم، در بین راه که به طرف منزل دوست معهود می رفتیم مرحوم شیخ از من پرسید: «حاج شیخ مزدش را دادی؟» عرض کردم بله پرداخت نمودم. سپس (به عنوان دفع دخل مقدر) فرمودند: حاج شیخ! بلد بودم بگویم بلیطش را دادی. به این فکر افتادم اگر در قیامت در پای میزان عدل الهی، خداوند متعال از من بپرسد که چرا به لغات دشمنان من متشبّه شدی چه جوابی بدهم؟ بدین جهت گفتم مزدش را دادی؟ حتی لفظ عشیره را در مقابل فامیل تلفظ می فرمودند و امثال و ذلک.

باید عرض کنم ممکن است لفظ (مزدش را دادی) مورد غرابت و تعجب خواننده واقع گردد امّا در باطن این لفظ، یک دریا معانی نهفته است. چرا که چنانچه مسؤولین امر مسلمانان اعم از سیاست مداران و یا دانشمندان به این نکته عدم تشبّه و دوستی با کفّار ملتزم بودند که قرآن کریم ناظر به این معناست:( یاأَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِن دُونِکُمْ...» و «هَأَنتُمْ أُولَآءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا یُحِبُّونَکُمْ.. ) ؛ و همچنین احادیثی که از ناحیه ائمه معصومین به ما رسیده و به مسلمانان هشدار داده شده از قبیل:

«لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشاکلوا بمشاکلهم فإنّکم اعدائی کما انّهم اعدائی».(11)

هیچ گاه حکومت های شرق و غرب؛ یعنی یهود و نصاری بر مسلمین مسلط نمی شدند و منابع زیرزمینی و روی زمینی آنها را به تاراج نمی بردند و با آوردن صنایع خویش فرهنگ خود را بر مسلمین جهان تحمیل و حکومت های آنها را دست نشانده خود نمی نمودند. و نفتی را که خداوند متعال در سرزمین مسلمانان به جهت آقایی ایشان به ودیعه نهاده به ثمن بخس از ممالک مسلمین به یغما نمی بردند، با این ترفند حکومت ها را سرگرم عیش و نوش نموده و ملّت ها را در فقر و تنگ دستی نگه داشته تا از حقوق خود نتوانند دفاع نمایند.

من از مفصل این قصّه مجملی گفتم تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل پس ای عزیز! اگر مرحوم شیخ از تشبه به اعمال و گفتار کفار؛ یعنی غربی ها پرهیز می نمود، تعجب نخواهی نمود؛ زیرا او شاید با همان یقین خود که قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم را مشاهده می نمود، آینده مسلمین را می دید که در اثر مخالطه(12) با اجانب همه چیز خود را از دست داده و دشمن بر منابع طبیعی و منابع زیرزمینی شان مسلط می شود و همه ثروت های خدادادی مسلمین را به تاراج برده و دست گدایی حکومت های مسلمین را به سوی یهود و نصارا که بعضی از آنها دزدان دریایی و بعضی در گذشته نشانی در تاریخ نداشته دراز می نمایند و نام ننگی از خود در تاریخ به یادگار می گذارند.

پرهیز جناب شیخ از سلطه کفار در رابطه با صنایعشان

مرحوم حاج محمّد حسن اخوان که از متدینین و معتمدین بازار تهران و مرد با اخلاقی بود و در آخر عمر در حالی که در مسجد سیّد عزیزاللَّه بازار به انتظار نماز جماعت مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد احمد خوانساری نشسته بودند، داعی حقّ را لبیک گفتند، (عاش سعیداً و مات سعیداً) فرزند بزرگوار ایشان جناب حاج محمود اخوان نقل نمودند: منزل ما مقابل منزل آقا شیخ مرتضی بود. هر هفته یک شب جلسه ای داشتیم و جناب شیخ به منزل ما می آمدند و پس از ادای نماز مغرب و عشاء به جماعت، مسئله و حدیث می گفتند و موعظه می نمودند. شب تابستان گرمی بود. پنکه های برقی به تازگی از خارج به بازار آمده بود. پدرم پنکه ای خریده و به منزل آورد، هنگامی که جناب شیخ مشغول نماز جماعت شد، پنکه را روشن نمودیم. قهراً هوای اتاق خنک گردید. پس از آنکه معظم له از نماز فارغ گردید رو کرد به مرحوم پدرم و فرمود: «حاج محمّد حسن! چه شد که هوای اتاق خنک گردید؟» مرحوم پدرم عرض نمود: آقا، بادبزن برقی روشن نمودیم که جدیداً از خارج آمده است. جناب شیخ فرمودند چه چیز خوبی است! لحظاتی نگذشت که مرحوم شیخ شروع نمودند به گریه کردن. پدرم عرض نمود: آقا، چیزی شده؟ جناب شیخ در جواب سؤال پدرم فرمودند: «در فکر شدم که اگر فردای قیامت خداوند متعال از من سؤال نماید: چرا کارهای دشمنان را تعریف کردی؟ چه جواب دهم؟! «جوابی برای گفتن ندارم». ایشان با ضمیر روشن خود می دید که در هر مملکت اسلامی که رفته رفته صنایع کفار وارد می شود به دنبال آن فرهنگشان را که لازم لاینفکّ صنعتشان می باشد وارد می کنند تا مسلمانان را اسیر تفکّر خود کنند، که کردند و نتیجه اش را هم در ممالک اسلامی دیدیم.